اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

دویست و هفدهم

چند وقت پیش پسری در واتسپ پیام داد و حال و احوال کرد. من می‌شناختمش، اما او مرا نمی‌شناخت. از کانالی من را پیدا کرده بود که خودم یادم رفته بود عضو آن کانال هستم. آدم موجهی است و به قول عین روی کاغذ گزینه مناسبی است. از اول سال جدید اصرار داشت همدیگر را ببینیم. من هم موافق بودم، اما برنامه‌های جفتمان جور نمی‌شد. تا اینکه پریشب پیام داد من نزدیک شما هستم اگر می‌توانید همدیگر را ببینیم خوشحال می‌شوم. قبول کردم. رفتیم کافه سر خیابان. با کت و شلوار آمده بود. از سرکار آمده و خسته بود. فقط می‌خواست من را ببیند. خیلی عجله داشت زودتر چیزی که سفارش دادیم بخوریم و برویم. چشم‌هایش رمق نداشت. نمی‌دانم از خستگی بود یا واقعا اینطور است. من را جذب نکرد. البته که با میم مقایسه‌اش می‌کردم! اما باز هم چیزی را در من برنمی‌انگیخت. گفت چقدر از عکست زیباتری و برای من اینطور بود که معلوم است! حالا اگر همین را میم گفته بود قلبم به تپش می‌افتاد و دستم می‌لزید و نیشم تا بنا گوشم باز می‌شد. چت هم که باهم کرده بودیم از صورتم تعریف کرده بود و کلی قربان صدقه رفته بود. بهش تذکر دادم که دوست ندارم قبل از حضوری و آشنایی چنین کلماتی به کار ببریم. واقعا برایم بی‌معنی است. بعد از دیدن هم پیامی داد مبنی بر اینکه می‌شود اگر ازهم بیشتر شناخت پیدا کردیم خانه‌ات بیایم؟ و برای من این خیلی عبور از مرز بود. گفتم فعلا نمی‌توانم جوابی دهم. بعد پیام داد می‌خواهم لمست کنم و نوازشت کنم و فلان. من اینطور بودم که مرزهایم را با این آدم کاملا مشخص کردم چرا باید چنین چیزی بگوید؟ من از ماجرا پرتم یا واقعا الان روابط همینطوری است؟ باز تذکر دادم که فعلا دوست ندارم وارد چنین فازی شویم. این پسر پنج شش سال از من بزرگ‌تر است. اینقدر ناپخته و سریع بودن برایم ناخوشایند است. 

چند روز دیگر به او می‌گویم که مرزبندی و پله پله رفتن در هر رابطه‌ای برای من مهم است. چقدر هیجانات آدم‌ها و ابراز آن‌ها از شغل و منصب‌شان دور است. رشد واقعا در خودکاوی و واکاوی شخصی رخ می‌دهد. 

نظرات 5 + ارسال نظر
ویرگول چهارشنبه 20 فروردین 1404 ساعت 19:51 http://Haroz.blogsky.com

واقعا خوب اگر برای روابط جنسی می خواد چرا میاد سراغ ادمهای معمولی و عادی؟ برای این کارها یه سری خدمت ارائه می شه دیگه و پولشم می گیرن.برن سراغ همونا
خدایی یه جوری ادمها بیشخصیت شدن که اصلا آدم تعجب می کنه.
قوی باش عزیزم، باید خیلی قوی باشی و من مطمئنم آدم امن هنوز هم پیدا می شه

دقیقا. بعد پسره من رو از یه کانال فلسفه پیدا کرده بود. خب حداقل ببین داری از کجا برای چه کاری آدم پیدا میکنی.
مرسی عزیز دلم:*

هاله چهارشنبه 20 فروردین 1404 ساعت 13:24

متاسفانه اکثر پسرها دنبال همین روابطن و هیچ هدف دیگه ای ندارن

چقدر بد :(

لیمو سه‌شنبه 19 فروردین 1404 ساعت 11:53

روابط اینطور نیستند اما اینقدر اینطور افراد زیاد شده اند که در میان دیت ها واقعا به آدم این حس دست میده که تمام دنیا این شکلی شده ست و لابد مشکل از شخص خودمه. :)

آره واقعا. سکس داشته باش به کسی هم نگو!

سینا دوشنبه 18 فروردین 1404 ساعت 15:44 https://eghareh.blogsky.com/1403/08/06/post-1561/

همه مثل من نیستن بانو

مریم یکشنبه 17 فروردین 1404 ساعت 21:41

نه، روابط اینطور نیستند.

آره. تهش گفت من برای رابطه جنسی می‌خوام. منم باهاش خداحافظی کردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد