دیشب میم پیام سال تحویل داد. خیلی خوشحال شدم. روز قبلش پیش خودم دل دل میکردم که پیامش بدهم یا نه. ندادم. چه خوب که پیام ندادم و خودش حالم را پرسید. هرچند اول فکر کردم یک تبریک سال نو معمولی است. بعد دیدم پرسید چطوری؟ و یک ساعت باهم حرف زدیم. آخرش گفت: «میخواهی جدی روی گرههایت کار کنیم؟ البته اگر تغییر انتخابت است» گفتم تصمیمم به تغییر است. اما بعد راجعبه این صحبت میکنیم. پیش خودم فکر کردم این باز کردن گرهها یعنی با میم در اتاق درمان بودن. الان خودم هفتگی با تراپیستم ارتباط دارم ولی روش میم و تراپیستم باهم فرق دارد. از طرفی بخاطر احساسات من نسبت به میم درست است که خودم را بسپارم به او؟ در این دوسال فکر میکردم از این احساسات عبور کردهام. اگر نکرده باشم چی؟ فقط نزدیک و نزدیک و نزدیکتر میشوم و حالم بدتر میشود. البته چیزی که قلقلکم میدهد هزینه تراپیست خودم است که باز افزایش پیدا کرده. من اینطرف دنیا بدون درآمد ریالی (درحقیقت بدون هیچ درآمدی) با کمی پولی که در حسابم در ایران گذاشتهام چطور هزینه درمان را بدهم؟ چه پیشنهاد عجیبی کرد. حالا باید چه جوابی بدهم را نمیدانم.
خلقم پایین است از وی عصبانیام. پریود ضعیف و عصبیام کرده و باران که امان چرخیدن در شهر را نمیدهد.