اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

بیست و سوم

الان معنی حریم خصوصی برایم خیلی پررنگ‌تر از قبل است. هیچ اتاقی از آن خود ندارم و به شکل عجیبی کلافه‌ام. من که با هرچیزی بر طبق الگوی نادیده گرفتن خودم کنار می‌‎آمدم الان دیگر نمی‌توانم. همه جا برایم تنگ و پذیرشش سخت است. این چند روزه هم که به لطف ماه رمضان وی از خانه تکان نخورده و دورکاری می‌کند دلم می‌خواهد سرم را بکوبم به دیوار. دلم می‌خواهد هر وقت من گفتم حرف بزند، هر وقت من گفتم شوخی کند، هر وقت من گفتم ابراز احساسات کند، هر وقت من گفتم حرکات موزون دربیاورد، هر موضوعی که من می‌خواهم سرش صحبت کند و اصلا توی فضای بسته خانه حرفی نزند. هرکدام از این کارها را هم که می‌خواهد بکند فقط در فضای باز. جایی که محصور نباشد.

حتی الان که دارم اینها را می‌نویسم، می‌ترسم بیدار شود و چشمش بیفتد روی صفحه لپ‌تاپ. نمی‌خواهم بداند می‌نویسم یا بداند ناراحتم یا هر کوفت دیگری. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد