اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

سی و چهارم

چنان روزم به گریه گذشت که سردرد و تهوع رهایم نمی‌کند. امروز در تراپی چنان با واقعیتی روبه‌رو شدم که روزها و روزها باید در سکوت به آن فکر کنم تا بتوانم حلاجی‌اش کنم. روزهای سختی است. کاش بتوانم بگذرم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد