اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

چهل و دوم

داشتم برای درمانگرم از پسر جذبی میگفتم که چقدر به من ابراز علاقه و احساس می‌کند و در حرف‌هایش این سوال را پرسیده که آیا عاشق زن متاهل شدن اخلاقی است یا نه. من هم زدم به کوچه منطقی حرف زدن و بعد هم که دیدم کمی دارد کشش می‌دهد، جواب پیام‌هایش را دیر دادم و واکنشی به اسمایلی‌های بوس و قلبش ندادم. اما نکته اصلی این بود در رابطه با این پسر که من بعد از صحبت کردن با او میل جنسی‌ام زیاد می‌شود. نه اینکه به سکس با او فکر کنم که واقعا برایم ناجذاب است چون لحن حرف زدنش از آن‌هاست که من را خاموش می‌کند ولی توجهش به نوعی است که هیجان زیاد می‌شود و دلم می‌خواهد سکس کنم! درمانگرم آن را به نوعی ربط داد به آن قسمت من که دلم می‌خواهد فاعل باشم. افراد زیر دستم باشند و قدرت و مردانگی را پررنگ کنم. این دقیقا چیزی است که همیشه توی سکس من را روشن می‌کند. همه چیز دست من باشد و همه حرکات با هماهنگی من انجام شود. تسلط بر همه امور. همینطور که این پسر هم آن میل قدرتمند بودن من را رو می‌آورد. چون من نگاه از بالا به پایینی به او دارم و به شدت این برایم ارضا کننده است. از طرفی توی رابطه با میم برعکس هستم. او آن کسی که قدرت دارد، حامی است، درست و غلط را می‌داند و من جلوی او عریان‌ترین حالت خود دارم. از همه ضعف‌هایم حرف میزنم و نیاز به پایین بودن و مفعول بودن دارم. نگاه سنتی زنانگی اینجا پررنگ می‌شود. و این در دو سطح تمایل به هم‌جنس و دگرجنس برایم می‌چرخد. رفتار بایسکشوال دارم در قبال روابط عاطفی‌ام! هرچند از لحاظ جنسی جسم زنانه برای من بیشتر محرک است تا جنس مردانه. شاید هم بیشتر و کمتر ندارد؛ اما گاهی کفه ترازو به سمت جنس زنانه است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد