امروز کلافهام. صبح تا رسیدم به فضای کار اشتراکیای که میروم بهم تذکر حجاب دادند. دیروز اماکن آمده کافه بغل را پلمپ کرده و اینها هم ترسیدهاند. کلاه پولیورم را انداختهام سرم و گرمم است. از اینکه مردان هم راحت و بیدغدغه نشستهاند اعصابم خورد است. دلم میخواهد آدمها را کتک بزنم. عکس با کلاه پولیورم را گذاشتم در اینستاگرامم و میم پیام داد که دلداریام بدهد. هرچه غر زدم به نظرم فایده نداشت، چون بدتر دلم میخواست حالا با او حرف بزنم. دلم میخواست کنارم بود و بغلم میکرد و کمی میزدم توی بازوهایش تا آرام بگیرم. دلم فقط به یک جملهاش خوش شد، خیلی اینطور نمیماند. گفتم انشالله!
از آن طرف در این فضای کار اشتراکی، پسر جوانی میآید که من را یاد گذشتههای میم میاندازد. گاهی نمیتوانم جلوی نگاه کردنم به او را بگیرم. امروز سر ناهار او هم در ناهارخوری بود. اینقدر دلم میخواست که میم کنارم باشد که خیره شده بودم به او. فکر کنم معذب شد، اما برای من نگاه کردنش لذتبخش بود، با اینکه ولم برای بودن کنار میم را بیشتر کرد. از بعد از پیشنهاد میم خیلی بیشتر رعایت میکنم که زیاد پیام ندهم. اما نمیتوانم. او سرش شلوغ است و من با اینکه پرم از کار، اما همهاش چشمم به گوشی است که او حرفی بزند. حالا میفهمم چرا میگفت فرصتی برای رابطه عاطفی ندارد. اما من اینقدر کلافهام و دلم میخواهد به همه چیز برسم و مانند نوجوان تازه عاشقشده شدهام که تحمل مثل قبل بودن برایم سخت است. کاش این دوره اواخر پریود که آدم اسیر دست هورمونهاست زودتر بگذرد.
فکر میکردم فقط خودم با هورمون های اواخر پریود درگیرم. :))
نه خواهر:))) این پریود همیشه دستش دور گردنمونه!
به نظرم خوبه که هیجان عشق داری
هیجان رابطه عاطفی رو داری
خیلی حس خوشایندیه
سالهاست دیگه تجربه ش نکردم
درمانگرمم همین رو گفت. ولی خب چون بنا نیست رابطه عاطفی باشه من رو میترسونه و اذیتم میکنه. الان بهترم و یکم به دور از هورمون دارم فکر میکنم!