اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

صد و هفتادم

دیروز پیش میم بودم. باورم نمی‌شد این‌قدر بهم نزدیکیم و همدیگر را نوازش می‌کنیم. باورم نمی‌شد صورتش به صورت من چسبیده است. بالاخره در آغوش امن و گرمش جا گرفتم. 

پی‌ام‌اسم، اضطرابم بالاست. کارهای آخرسال جمع نمی‌شود و دلم می‌خواهد فقط بخوابم بدون اینکه قلبم اینقدر سفت و محکم بتپد. یک هفته در سیستان و بلوچستان بودن و روستا به روستا پیش مردم بودن، خلقم را پایین آورده. انگار توان به جلو رفتن را ندارم. خسته‌ام. 

نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت 10:14

خوشی هات با میم پایدار
از بدو بدو آخر سال هم حسابی خسته نباشی
ایشالا تعطیلات خوبی پیش روت باشه

ممنون نسیم عزیزم.
همچنین برای تو:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد