اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

صد و هفتاد و چهارم

مهمان عزیزم میم بود. هفته پیش همین موقع آمد شهر من و تا پنجشنبه‌اش در خانه‌ام ماند. چند روز عجیبی بود. باور هر لحظه‌اش برایم سخت بود. از قبل استرس زیادی از آمدنش داشتم. نمی‌دانستم چه چیزی در انتظارم است. نمی‌دانستم چهار-پنج روز پیش هم ماندن به چه صورت پیش می‌رود. حوصله می‌کند یا نه. توی خودش فرو می‌رود یا نه. من چی؟ من خسته نمی‌شوم؟ حالم خراب نمی‌شود؟ شور و اشتیاقم نکند آنقدر زیاد شود که بعد نشود کنترلش کرد. اما بالاخره روزش رسید. آمد و همه چیز آنقدر خوب بود که دوست داشتم، امروز آن روز موعود بود. 

روز اول روزه بود، من هم روزه گرفتم. بعد از ظهر رسید شهر من. روزه‌مان را با بوسه باز کردیم. خیلی عجیب وقتی رسید خانه، اضطراب من کم شد. آرام شدم. انگار دیگر همه چیز به روال بود و همان آشنای قدیمی در آغوشم بود. جفتمان خوشحال بودیم، جفتمان می‌خندیدیم. رابطه فیزیکی‌مان هر دفعه بهتر از دفعه قبل می‌شد و یک هماهنگی قشنگی بینمان رخ داد. از خودش چیزهای زیادی گفت، از رابطه‌های قبلی‌اش، از خانواده‌اش، از ترس‌ها و اضطراب‌هایش. حتی شب آخر که کمی دربارۀ روزهای قبل صحبت کردیم گفت از قبل از اینکه سوار هواپیما شوم با گارد باز آمدم. می‌خواستم کمتر محتاط باشم. این برایم خوشایند بود. اشتیاقش به من و نیازی که به من و این رابطه داشت هم برایم خوشایند بود. 

تجربۀ عجیب و خاصی بود. خوشحالم نترسیدم و رفتم در دل ماجرا. در این لحظه هم حالم این است که حتی اگر ادامه هم نداشته باشد، روزهای باکیفیتی را با میم گذراندم. احساس خسران نمی‌کنم و حالم با همین رابطه هم خوب است. 

خیلی چیزها انگار در من تغییر کرده است. از خودم و اینکه در حال و هوای اوایل جوانی‌ام باشم می‌ترسیدم. اما چیزی که الان تجربه می‌کنم اصلا شبیه ترس‌هایم نیست. خودم را رها کردم، لذت بردم، دل نبستم، کلافۀ ارتباط عمیق‌تر نبودم  و اینطور حالم بهتر است.

نظرات 4 + ارسال نظر
Baran شنبه 2 فروردین 1404 ساعت 14:54

سلام،
سال نویِ عید شما مبارک
الهی که همیشه تندرست و
دلشاد باشید و
ایام به کام تان بادا

سلام سلام
نوروزت مبارک باران جان، سال خوبی باشه برامون

ویرگول چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 10:43 http://Haroz.blogsky.com

سالی که نکوست از بهارش پیداست الهی که همیشه خوش باشی و پر از ارامش و عشق و لبخند

آخ کاش همین‌طور باشه ویرگول جان
ممنون از آروزی قشنگت

نسیم سه‌شنبه 14 فروردین 1403 ساعت 09:36

امسالت پر باشه از این تجربه های عالی با میم عزیزت

ممنون نسیم عزیزم

لیمو یکشنبه 12 فروردین 1403 ساعت 13:36

چقدر حالم خوب میشه وقتی میبینم کسی ریسک میکنه، از منطقه امنش میاد بیرون و نتیجه‌ش عالی میشه. امسالت پر از این حالهای خوب

هوم، مرسی که بهم میگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد