دو هفتۀ بسیار خوبی را گذراندم. پر از لحظههای خوشی و عمیق شدن. ارتباط عمیق با آدمهایی گرفتم که سالها آرزوی ارتباط با چنین کیفیتی را داشتم. اشتراکاتم با این آدمها چنان زیاد است، که گاهی باورم نمیشود این منم در میان آنها. با این گروه که پایهاش از یک گروه آموزشی بود قرارمان بر این بود که «خود بودن» را تجربه کنیم. تا جایی که میشود سانسور نکنیم و هیجاناتمان را بشناسیم و بروزش دهیم. کار به شدت سختی است، اما همهمان داریم کمکم یاد میگیریم. تجربۀ عجیبی است. این حد از دسترسی به خود بعضی جاها شگفتانگیز است و بعضی جاها ترسناک. من چه کسی هستم؟
شما معنای خود بودن برایتان چیست؟
خیلی کار سختیه اینقدر همیشه با نقاب بودیم و ترس ااز اینکه شاید مقبول بقیه نباشیم خود واقعیمون رو پنهان کردیم فکر کنم اگه تو شرایطش هم قرار بگیریم بلد نباشیم
دقیقا مریم. اینقدر از واکنش آدمها هم میترسیم که گاهی ترجیح میدیم توی دروغ بمونیم.
سانسور نشدن خیلی سخته اما عالیه. شاد باشی همیشه عزیزم
خیلی سختتر از چیریه که آدم فکرش رو میکنه. اینقدر میخوایم از دیگران مراقبت کنیم و آداب همه چیز رعایت بشه که هیچی نمیمونه. قربونت برم
به نظر من
- که در مباحث روانشناسی اطلاعاتی هم ندارم -
خودشناسی یعنی اینکه بدونی از چیا / کیا
خوشت میاد و از چیا / کیا بدت
و بری سمت دوست داشتنی هات
و دور بشی از بقیه !!!
اما
این فقط اصطلاحا یه تعریف روی کاغذه
و در زندگی واقعی درصد زیادی از این اهداف
غیر قابل حصول هستند .
متاسفانه
مثلا ما نمی تونیم صد در صد بطور گزینشی
آدمهای دور و ور خودمون رو انتخاب کنیم
همسایه ها ،همکاران و .... از این نمونه هایی هستند
آدمهایی که دوستشون نداریم
اما نمی تونیم تغییرشون بدیم
شاید
تنها جایی که میشه دست به انتخاب بزنیم
انتخاب دوستها و همنشین هامونه.
حتی توی انتخاب شغل هم
زیاد می بینیم که طرف
یه چیز رو دوست داره اما نونش رو مجبوره از
چیز دیگری در بیاره .
درنتیجه
شاید بشه تعریف خودشناسی رو واقعی تر کرد
و اونو تلاش در رسیدن به خواسته ها و اهداف و
تلاش برای دور بودن از ناخواسته ها دونست .
عملا ما در اجتماع مثل کسی هستیم که
توی یه جریان جمعیتی گیر کرده و داره
توسط دیگران هل داده میشه
شاید بشه به میل خودت در عرض این جریان
جابجا شی
ولی
واقعا مقاومت در برابر این حرکت جریان ساری و
عادی جامعه ممکن نیست
هر کسی هم که انجامش داده
برچسب غیر عادی بودن بهش خورده .
خیلی موافق نیستم. بیشتر به نظرم شناخت روان و هیجانات خود آدمه. بعد از اون بتونه درست بیان بکنه چی میخواد و چی نمیخواد. دوری کردن کاری رو حل نمیکنه، اما گفتوگوی درست با آدمها میتونه موثر باشه.
چه تجربه قشنگی. الآن فکر کردم توی این سالها انقدر خودم نبودم که واقعا یادم رفته خودم چطوریم؟!
باید یادم بیاد.
تمرین خوبیه برای اینکه خودمون باشیم بدون اینکه به بقیه آسیب بزنیم؛ اینکه فکر کنیم چطوری باید خودمون باشیم.