اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

اِلف گمشده

اینجا از روزمرگی‌ها و اتفاقاتی می‌گویم که نوشتنش کمک به تحلیل کردنش می‌کند.

شصت و پنجم

امروز برای اولین بار مصاحبه شغلی به زبان انگلیسی دارم. کمی مضطربم، چرا فقط کمی؟ چون کار پارت‌تایم است و کمتر از توانایی من و خیلی هم به پذیرفته شدنش امید ندارم. یک چیز آزارم می‌دهد، آن هم پیگیر نبود وی است. دلم می‌خواهد بگذارم به حساب اینکه او فکر می‌کند من از پس خودم برمیایم اما نمی‌توانم. دلم یک دلگرمی و پیگیری از او می‌خواهد، که یعنی حواسم هست تحت فشار و استرسی؛ همان کاری که همیشه خودم هم انجام می‌دهم. اما چیزی از او نمی‌بینم. او خودش هم درگیر استرس پیشنهادات جدیدش است. چرا وقتی می‌دانم یکی از شاخص‌های سلامت روان کم کردن انتظار است باز به انتظار داشتن و ناراحت شدن از این و آن ادامه می‌دهم؟ چرا نمی‌نهلم؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
معصوم شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 18:22 http://www.hanker.blogsky.com

امروز دوست داشتم حداقل یه بار زنگ می زد می پرسید حالت خوبه؟ جوری که احساس کنم ممکن دلش تنگ شده باشه ، این انتظار زیادی ، بیهوده از همسر نیست ، این ها اسمش انتظار نیست ، چه همسر باشه ، چه دوست باشه ، اینها واقعیت های وجودی انسان
,البته نه اینکه بیش از حد باشه

لیمو شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 09:27 https://lemonn.blogsky.com/

شاید هم حس کرده توی رقابتی و نمیخواد با این حمایت حس کنی طرف بازنده ای.

ها، اینم نکته‌ایه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد